تقدیم به حضرت معصومه

به نام عشق

(تقدیم به بانوی  شهر آینه ها حضرت معصومه س)

همسایه سایه ات به سرم مستدام باد

لطفت همیشه زخم مرا التیام داد

وقتی انیس لحظه ی تنهایی ام توئی

تنها دلیل اینکه من اینجایی ام توئی

هر شب دلم قدم به قدم میکشد مرا

بی اختیار سمت حرم میکشد مرا

با شور شهر فاصله دارم کنار تو

احساس وصل میکند آدم کنار تو

حالی نگفتنی به دلم دست میدهد

در هر نماز مسجد اعظم کنار تو

با زمزم نگاه دمادم هزار شمع

روشن کننند هاجر و مریم کنار تو

تا آسمان خویش مرا با خودت ببر

از آفتاب رد شده شبنم کنار تو

در این حریم، سینه زدن چیز دیگریست

خونین تر است ماه محرم کنار تو

مادر کنار صحن شما تربیت شدیم

داریم افتخار که همشهری ات شدیم

ما با تو در پناه تو آرام می شویم

وقتی که با ملائکه همگام می شویم

بانو! تمام کشور ما خاک زیر پات

مردان شهر نوکرو زنها کنیز هات

زیبا ترین خاطره هامان نگفتنی ست

تصویر صحن خلوت و باران نگفتنی ست

باران میان مرمر آیینه دیدنیست

این صحنه در برابر ایینه دیدنیست

مرغ خیال سمت حریمت پریده است

یعنی به اوج عشق همین جا رسیده است

خوشبخت قوم طایفه، ما مردم قمیم

جاروکشان خواهر خورشید هشتمیم

اعجاز این ضریح که همواره بی حد است

چیزی شبیه پنجره فولاد مشهد است

من روی حرف های خود اصرار میکنم

در مثنوی و در غزل اقرار میکنم

ما در کنار دختر موسی نشسته ایم

عمریست محو او به تماشا نشسته ایم

اینجا کویر داغ و نمک زار شور نیست

ما روبروی پهنه ی دریا نشسته ایم

قم سالهاست با نفسش زنده مانده است

باور کنید پیش مسیحا نشسته ایم

بوی مدینه می وزد از شهر ما،بیا

ما در جوار حضرت زهرا نشسته ایم

از ما به جز بدی که ندیدی ببخشمان

از دست ما چه ها که کشیدی ببخشمان

من هم دلیل حسرت افلاک می شوم

روزی که زیر پای شما خاک می شوم...

محمدرضابرقعی


زندگی سفر دوروزه ی ماست



يك نفر در دل شب ، يك نفر در دل خاك

يك نفر همدم خوشبختي هاست ، يك نفر همسفر سختي هاست

چشم تا باز كنيم عمرمان مي گذرد ، ما همه همسفريم

کربلا یعنی ......

كربلا يعني تولّا داشتن * * * مهر حيدر عشق زهرا داشتن

كربلا يعني تبرّاي شديد * * * از پليدي‌هاي دوران و يزيد

كربلا يعني اطاعت از امام * * * گه به حكم او نشستن گه قيام

كربلا يعني كه يار رهبري * * * از حسين عصر خود فرمانبري

كربلا يعني تحول در وجود * * * جامه زهد و حيا را تار و پود


كربلا يعني به حق واصل شدن * * * يار حق، دشمن باطل شدن

كربلا يعني بيا جانانه شو * * * گرد شمع عشق حق پروانه شو

كربلا يعني كتاب عشق حق * * * از الف تا ياي او سرمشق حق

كربلا يعني كه انسي با نماز * * * روي بر درگاه ربّ بي نياز

كربلا يعني كه خون آب وضو * * * با خدا بي واسطه در گفت وگو


كربلا يعني يعني هميشه مكتبي * * * تو حسيني، خواهر تو زينبي

كربلا يعني يعني سراپا جان شدن * * * در مناي عاشقي قربان شدن

كربلا يعني سر و جان باختن * * * پل به معراج شرافت ساختن

كربلا يعني كه عاشوراي خون * * * موسم انا عليه الراجعون

كربلا يعني گل احمر شدن * * * روي دست باغبان پرپر شدن




كربلا يعني هم آغوش عجل * * * تلخي مرگش نكوتر از عسل

كربلا يعني بهار تشنگي * * * شعله ور دل از شرار تشنگي

كربلا يعني چو گل افروختن * * * پيش آب از تشنه كامي سوختن

كربلا يعني كه در درياي آب * * * تشنه اما آب كردن را جواب

كربلا يعني فغان و زمزمه * * * خنجر و هنجر نگاه فاطمه


كربلا يعني كه تيغ و جسم يار * * * يك هزار و نهصد و پنجاه بار

كربلا يعني قلم يعني كتاب * * * پيكر قرآن و زخم بي حساب

كربلا يعني عطش يعني شرار * * * خيمه و طفلان در حال فرار

كربلا يعني سراپا عشق و شور * * * گه به نيزه، گاه در كنج تنور

كربلا يعني كه نيلي روي ماه * * * صورت طفلان و سيلي آه! آه!




كربلا يعني كه حق در سلسله * * * پاسخ اشك يتيمان هلهله

كربلا يعني شب و اخت الامام * * * در نماز، اما نماز بي قيام

كربلا يعني كه در بازارها * * * كعبه اما كعبه آزارها

كربلا يعني كه آيات حكيم * * * يك زن و هفتاد و دو داغ عظيم

زن مگو زهراي ثاني بود او * * * در حسين خويش فاني بود او

يك شب بي نافله زينب نداشت * * * غير ذكر يا حسين بر لب نداشت

آموزگار خوبی ها



روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجری دومین فرزند برومند حضرت علی و فاطمه زهرا - که درود خدا بر ایشان باد - در خانه ی وحی و ولایت، چشم به جهان گشود.



چون خبر ولادتش به پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله رسید، به خانه ی حضرت علی و فاطمه علیهماالسلام آمد و به اسماء فرمود تا کودک را بیاورد. اسماء او را در پارچه یی سپید پیچید و خدمت رسول اکرم صلی الله علیه و آله برد. آن گرامی به گوش راست او اذان و به گوش چپ او اقامه گفتند (1)

روزهای اول یا هفتمین روز ولادت با سعادتش، امین وحی الهی،جبرئیل فرود آمد و گفت:

سلام خداوند بر تو باد ای رسول خدا، این نوزاد را به نام پسر کوچک هارون، «شبیر» (2)  که به عربی «حسین» خوانده می شود، نام بگذار. (3) چون علی علیه السلام برای تو بسان هارون برای موسی بن عمران است، جز آنکه تو خاتم پیغمبران هستی.

و به این ترتیب نام پر عظمت «حسین » از جانب پروردگار، برای دومین فرزند فاطمه سلام الله علیها انتخاب شد.

روز هفتم ولادتش، فاطمه ی زهراء که سلام خداوند بر او باد، گوسفندی را برای فرزندش به عنوان عقیقه کشت، و سر آن حضرت را تراشید و هم وزن موی سر او نقره صدقه داد. (4)

 

حسین و پیامبر راستین

از ولادت حسین بن علی علیهماالسلام که در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله صلی الله علیه و آله که شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد، مردم از اظهار محبت و لطفی که پیامبر راستین اسلام صلی الله علیه و آله درباره ی حسین علیه السلام ابراز می داشت، به بزرگواری و مقام شامخ پیشوای سوم آگاه شدند.

محبتی که در دل شیعیان و دوستداران شهید کربلاست ، بجاست که آنان را به همرنگی و همسویی و سنخیت فکری ، اخلاقی و عملی با مولایشان بکشد و در گفتار و کردار ، شیعه حسین علیه السلام باشند ، نه تنها در ادعا و شعار

سلمان فارسی می گوید: دیدم که رسول خدا صلی الله علیه و آله حسین علیه السلام را بر زانوی خویش نهاده او را می بوسید و می فرمود:

تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانی، تو امام و پسر امام و پدر امامان هستی، تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجت های خدایی که نه نفرند و خاتم ایشان، قائم ایشان (عج) می باشد. (5)

بارها رسول گرامی حسن و حسین را به سینه می فشرد و آنان را می بویید و می بوسید. (6)

ابو هریره که از مزدوران معاویه و از دشمنان خاندان امامت است در عین حال اعتراف می کند که:

رسول اکرم صلی الله علیه و آله را دیدم که حسن و حسین علیهماالسلام را بر شانه های خویش نشانده بود و به سوی ما می آمد، وقتی به ما رسید فرمود: هر کس این دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر که با آنان دشمنی ورزد با من دشمنی نموده است.  (7)

عالی ترین،صمیمی ترین و گویاترین رابطه ی معنوی و ملکوتی بین پیامبر و حسین را می توان در این جمله ی رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله خواند که فرمود:

حسین از من و من از حسینم. (8)

 

شیعه واقعی امام

شیعه یعنی پیرو . پیروی در فکر ، عمل ، اخلاق ، مواضع سیاسی و عقاید دینی . گرچه شیعه حسین علیه السلام، شیعه علی و ائمه دیگر علیهم السلام نیز هست و تشیع ، در خط ائمه و اهل بیت بودن است ، اما حسین بن علی علیهما السلام در ابعاد خاصی که زندگی و جانش را بر سر آنها نهاد ، حالت الگویی دارد و اسوه است .

از ولادت حسین بن علی علیهماالسلام که در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله صلی الله علیه و آله که شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد، مردم از اظهار محبت و لطفی که پیامبر راستین اسلام صلی الله علیه و آله درباره ی حسین علیه السلام ابراز می داشت، به بزرگواری و مقام شامخ پیشوای سوم آگاه شدند

آن حضرت ، برای احیاء دین قیام کرد و خود را فدای راه خدا ساخت . شیعه او نیز باید اینگونه باشد . شیعه سیدالشهداء ، باید در خصلتهایی و اعمالی چون : خودسازی ، خداترسی ، گناه گریزی ، تقوا ، اطاعت امر خدا ، امر به معروف و نهی از منکر ، اقامه و احیاء نماز ، تلاش در مسیر رضای حق ، جود و کرامت ، عزت نفس ، گریز از ذلت و زبونی و سازش با طاغوتها و حکومتهای ستم ، مبارزه با باطل ، جهاد و شهادت ، روحیه ایثار و شهادت طلبی ، قاطعیت و صلابت در راه عقیده و ... به آن پیشوای شهید تأسی کند . این ، راه حسین و راه پدران و فرزندان حسین علیهم السلام است و شیعگی یعنی دینداری و ورع .

از انبوه روایات مربوط به اوصاف شیعه ، تنها به یکی اشاره می کنیم:

امام صادق علیه السلام به مفضل فرمودند: از فرومایگان بپرهیز ، چرا که شیعیان علی علیه السلام شکم و شهوت خود را حفظ می کنند و اهل جهادند و تلاش برای خدا و امید پاداش از خدا دارند و از کیفر او بیم دارند. (9)

امام علیه السلام نیز هنگام حرکت از مکه به سوی کربلا ، کسانی را به همراهی خویش در این سفر مقدس و نهضت خدایی دعوت کرد که اهل فداکردن جان در راه ائمه که راه خداست باشند و شوق دیدار الهی در دلشان باشد. (10)

محبتی که در دل شیعیان و دوستداران شهید کربلاست ، بجاست که آنان را به همرنگی و همسویی و سنخیت فکری ، اخلاقی و عملی با مولایشان بکشد و در گفتار و کردار ، شیعه حسین علیه السلام باشند ، نه تنها در ادعا و شعار .

 

پی نوشت:

1) امالی شیخ طوسی، ج 1 ، ص 377.

2) شبر بر وزن حسن و شبیر بر وزن حسین و مشبر بر وزن محسن نام پسران هارون بوده است و پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله فرزندان خود حسن و حسین و محسن را به این سه نام نامیده است. تاج العروس، ج 3 ، ص 389؛ این سه کلمه در زبان عبری همان معنی را دارد که حسن و حسین و محسن در زبان عربی دارد. لسان العرب ، ج 6 ، ص 60.

3) معانی الاخبار، ص 57.

4) کافی، ج 6، ص 33.

5) مقتل خوارزمی، ج 1، ص 146؛ کمال الدین صدوق، ص 152.

6) ذخائر العقبی، ص 122.

7) الاصابه، ج 11، ص 330.

8) سنن ترمذی، ج 5، ص 324؛ این روایت، از کتابهای اهل تسنن نقل شد تا برای آنها هم سندیت داشته باشد.

9) سفینة البحار ، ج 1 ، ص 723.

10) لهوف ، ص 53.

                                                                                                                                      فراوری:آمنه اسفندیاری          

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان

حسین را دوست می دارم






من آن شب خیز بیدارم زجان مشتاق دیدارم

به نان او خریدارم حسین را دوست می دارم

**

حسین را دوست می دارم که او پرورده زهراست

حسین آزاده سردار کفن پوشان عاشوراست

جهان تشنه حسین سقا همه قطره حسین دریا

حسین گل من ولی خارم حسین را دوست می دارم

**

حسین را دوست می دارم سرو جانم به قربانش

شب میلاد آمد فطرس و بگرفت دامانش

خدایش بر حسین بخشید چون بود از محبانش

بگفتا نوکر یارم حسین را دوست می دارم

**

حسین را دوست می دارم چو او محبوب جانان شد

ورا در سوم شعبان ملک گهواره جنبان شد

امین وحی از رویش ببوسید و ثناخوان شد

که ای خلاق دادارم حسن را دوست می دارم

**

مشرف گشت سلمان بر حضور حضرت زهرا

که ای خیر النسادر دل مرا رازیست پر معنا

ندانم از چه بی تاب است آخر این دل شیدا

به عشق او گرفتارم حسین را دوست می دارم

**

به سلمان فاطمه فرمود کای سردار ایرانی

تو را در دل بود دردی ندارد هیچ درمانی

مرا هم اینچنین دردیست در سینه پنهانی

خدا می داند اسرارم حسین را دوست می دارم

**

غرض سلمان و زهرا ب حضور مرتضی رفتند

محبان مشکل خود را برآن مشکل گشا گفتند

به جای چاره جویی از علی این نکته بشنفتند

منی که فخر ابرارم حسین را دوست می دارم

**

کلید حل این مشکل به دست مصطفی باشد

سه عاشق آمدند آنجا که طا ها را سرا باشد

رسول الله فرمود عشق من بیش از شما باشد

حسین منی اذکارم حسین را دوست می دارم

**

چو حل این معما بر پیمبر نیز مشکل شد

به لب نیکو پیامی جبرئیل از عرش نازل شد

بشارت یا رسول الله حدیث عشق کامل شد

قسم بر چرخ دوارم حسین را دوست می دارم

زبان حال حضرت زینب (س) با سیدالشهدا

نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو می آید
نفس هایم گواهی می دهد بوی تو می آید

شکوه تو زمین را با قیامت آشنا کرده
و رقص باد با گیسوی تو محشر به پا کرده

زمین را غرق در خون خدا کردی خبر داری؟
تو اسرار خدا را بر ملا کردی خبر داری-

جهان را زیر و رو کرده است گیسوی پریشانت
از این عالم چه می خواهی همه عالم به قربانت

مرا از فیض رستاخیز چشمانت مکن محروم
جهان را جان بده،  پلکی بزن، یا حی یا قیوم

خبر دارم که سر از دیر نصرانی در آوردی
و عیسی را به آیین مسلمانی در آوردی

خبر دارم چه راهی را بر اوج نیزه طی کردی
از آن وقتی که اسب شوق را مردانه هی کردی

تو می رفتی و می دیدم که چشمم تیره شد کم کم
به صحرایی سراسر از تو خالی خیره شد کم کم

تو را تا لحظه ی آخر نگاه من صدا می زد
چراغی شعله شعله زیر باران دست و پا می زد

حدود ساعت سه ، جان من می رفت آهسته
برای غرق در دریا شدن می رفت آهسته

بخوان! آهسته از این جا به بعد ماجرا با من
خیالت جمع ای دریای غیرت خیمه ها با من

تمام راه بر پا داشتم بزم عزا در خود
ولی از پا نیفتادم ، شکستم بی صدا در خود

شکستم بی صدا در خود که باید بی تو برگردم
قدم خم شد ولیکن خم به ابرویم نیاوردم

نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو می آید
نفس هایم گواهی می دهد بوی تو می آید
سید حمیدرضابرقعی

شما کدوم بچه ای؟؟؟؟؟

پدری چهار تا بچه را گذاشت توی اتاق و گفت این‌جا‌ را مرتب کنید تا من برگردم، خودش هم رفت پشت پرده. از آن‌جا نگاه می‌کرد می‌دید کی چه کار می‌کند، همانجا رفتار بچه ها را می‌نوشت توی یک کاغذی که بعد بررسی و حساب و کتاب کند.
...
یکی از بچه‌ها که گیج بود، حرف پدر یادش رفت. سرش گرم شد به بازی. یادش رفت که آقاش گفته خانه را مرتب کنید.
یکی از بچه‌ها که شرور بود شروع کرد خانه را به هم ریختن و داد و فریاد که من نمی‌گذارم کسی این‌جا را مرتب کند.
یکی که خنگ بود، ترسید. نشست وسط و شروع کرد گریه و جیغ و داد که آقا بیا، بیا ببین این نمی‌گذارد، مرتب کنیم.
اما آنکه زرنگ بود، نگاه کرد، سایه آقاش را از پشت پرده دید! تند و تند همه جا را مرتب می‌کرد، می‌دانست آقاش دارد توی کاغذ می‌نویسد. او مدام به سمت پرده نگاه می‌کرد و می‌خندید. دلش هم تنگ نمی‌شد. می‌دانست که آقاش همین ‌جاست و گاهی هم توی دلش می‌گفت اگر یک دقیقه دیر‌تر بیاید باز من کارهای بهتر می‌کنم!

آن بچه‌ شرور که همه جا را به هم می ریخت، می‌دید که این یکی خوشحال است و اصلا ناراحت نمی‌شود!

وقتی آقا آمد بچه ایی که که خنگ بود و اونی که گریه و زاری کرده بود، چیزی گیرش نیامد. اما او که زرنگ بود و حتی خندیده بود، کلی چیز گیرش آمد.

*****
شما کدوم بچه هستی؟!
شرور که نیستی الحمدلله. گیج و خنگ هم نباش! زرنگ باش!
نگاه کن پشت پرده سایه آقا را ببین و کار خوب کن.
خانه را مرتب کن، تا آقا بیاید.

آقا وقتی می آید که ما لیاقت داشته باشیم. وقتی می آید که ما در درون خود آمادگی زندگی در آرمانشهر موعد را داشته باشیم. بعضی وقتها فکر می کنم غربیها بیشتر از ما آمادگی زندگی در آرمانشهر را دارند!

بت شکن

روز دانش آموز بر دانش آموزان و دانش پژوهان عزیز مبارک . 
وروز تسخیر لانه جاسوسی به دست شیر مردان و شیر زنان پیرو خط امام را
به آمریکا تسلیت می گوییم. 

با کاروان خورشید

بسم الله الرحمن الرحیم

باکاروان خورشید

روز بیست وهشتم رجب روزی است که سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله حسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام قافله ای از خورشیدهای زمان به راه انداخت و از مدینه به قصد قیام علیه تمامی یزیدیان تا آخر دنیا خروج نمود .

و امروز ما ییم و چند سؤال ساده ویک تصمیم مهم  ؛

آیا می خواهیم با این قافله همراه باشیم ؟

آیا لیاقت همراهی با این قافله را داریم ؟

آیا ندای سالار این قافله به گوشمان می رسد ؟

وباید تصمیم بگیریم : می خواهیم در کدام کاروان باشیم ؟  کاروان خورشید یا کاروان ظلمت

و این قافله سالار خورشیدوش بارها وبارها شرایط عضویت در این قافله را بیان فرموده و ماباید هر روز وهرساعت بلکه هرلحظه این نهیب و لهیب را به گوش جانمان بنوازیم که :

إن الحسين لما فصل متوجها دعا بقرطاس وكتب : " بسم الله الرحمن الرحيم من الحسين بن علي إلى بني هاشم أما بعد فإنه من لحق بي منكم استشهد معي ، ومن تخلف لم يبلغ الفتح والسلام " (بحار الأنوار - العلامة المجلسي - ج 45 - ص 84 – 85)

هنگامی که حسین علیه السلام اراده حرکت فرمود قلم و کاغذی طلب نمود و چنین نگاشت : "بسم الله الرحمن الرحیم ، از حسین بن علی به بنی هاشم : اما بعد ، بی شک وتردید هرکه به من ملحق شود به همراه من به شهادت خواهد رسید و هرکه از من سرپیچی کند به پیروزی نمی رسد والسلام "

و در خطابه ای دیگر لهیبی آتشین از این خورشید نورانی تن سرد و سنگین زمانه را می نوازد که :

الحمد لله وما شاء الله ولا قوه إلا بالله خط الموت على ولد آدم مخط القلادة على جيد الفتاة وما أولهني إلى اسلافي اشتياق يعقوب إلى يوسف وخير لي مصرع انا لاقيه كأني وأوصالي يتقطعها عسلان الفلوات بين النواويس وكربلاء فيملأن منى أكراشا جوفا وأجربة سغبا لا محيص عن يوم خط بالقلم رضى الله رضانا أهل البيت نصبر على بلائه ويوفينا أجور الصابرين لن تشذ على رسول الله لحمته وهي مجموعة له في حظيرة القدس تقر بهم عينه وينجز بهم وعده من كان باذلا فينا مهجته وموطنا على لقاء الله نفسه فليرحل فانى راحل مصبحا إن شاء الله (مثير الأحزان ، ابن نما الحلي ، متوفی 645 ق )

سپاس مخصوص خداوند است و خواست ، خواست اوست و هیچ نیرویی به جز قدرت او نیست مرگ همانند گردن آویزی که برگردن دختران جوان طوق انداخته ، سرنوشت محتوم انسان است و تمنای دیدار گذشتگانم همانند اشتیاق یعقوب است برای دیدار یوسف و خداوند برای من آوردگاهی را انتخاب کرده که آن را خواهم دید و همانند آن است که می بینم بندهای بدنم را کفتارهای بیابان بین سرزمین نواویس و کربلا از هم جدا و شکمهای خالی و گرسنه خود را از آن پرمی کنند . از روزی که به قلم قضاوقدر الهی نگاشته شده گریزی نیست ، بنابراین رضای خداوند رضای ما اهل بیت است ، بر بلایش صبر پیشه می کنیم و او مارا به پاداش صابران می رساند . پاره تن رسول الله شایسته نیست که از او دور افتد و آن در حظیرة القدس نزد پرودرگار یکجا جمع می شود و باعث روشنی چشمش خواهد شد و وعده هایش بدین وسیله محقق می شود . هر که می خواهد که خون دلش را در راه ما بذل کند و جانش را به دیدار پروردگارش بفرستد پس با ما همراه گردد که من فردا صبح عازم حرکت هستم إن شاء الله .

 

یادمان باشد که این قیام تنها حرکتی نیست که درزمانی خاص شروع شده و در لحظه ای به پایان رسیده باشد بلکه هنوز صدای زنگ این کاروان را به گوش دل باید شنید ، شاید زمانی به خود آییم و همانند حر خود را بین دوزخ و بهشت ببینیم و راهی کاروان خورشید شویم .



در پی روز شمار وقایع قیام خورشید و کاروانش به اختصار آمده است.

اللهم اجعلنا و ذریاتنا من اعوانه وانصاره

 

 

 

 

 


 

از مدینه تا کربلا همراه سیدالشهداء

مدینه
مکه
صَفّاح

ذات عِرق  
   
حاجِر
خُزَیمِیّه
 
زَرُود
ثَعلَبیّه
زُباله
  
بَطنُالعَقَبه
   
شَراف (و ذُو حُسَم )
  
بَیَضه 
عُذَیبُ الهِجانات
قصربنیمُقاتِل
نینوا ( و کربلا)
  
کربلا
  
کربلا  
   
کربلا
    
کربلا  
  
کربلا
  
کربلا
  
کربلا
کربلا
  

   

 

 

از مدینه تا کربلا همراه با سیدالشهداء

فلسفه قيام ابي عبدالله الحسين ( ع ) را در سخنان آن حضرت  در آغاز حرکت از مدينه وموضع گيري هاي ايشان  در برابر حوادثي که در منزلگاه هاي ميان راه روي داده است مي توان يافت .

 

 

 

 

 

مدینه                                       زمان : نيمه دوم ماه رجب سال 60 هجری

حاکم وقت مدینه ( ولید بن عتیقه ) پس از مرگ معاویه دستور یافت تا از امام حسین ( ع) برای یزید بیعت بگیرد . حضرت فرمود : (( ... یزید فردی است شرابخوار وفاسق که به ناحق خون می ریزد واشاعه دهنده فساد است ودستش به خون افراد بیگناه آلوده گردیده وشخصیتی همچون من با چنین مرد فاسدی بیعت نمی کند .))

وقتی مروان بن حکم بیعت با یزید را از حضرت در خواست کرد امام (ع) فرمود : ای دشمن خدا ! دور شو ، من از رسول خدا شنیدم که فرمود : (( خلافت بر فرزندان ابوسفیان حرام است اگر معاویه را بر فراز منبر من دیدید او را بکشید .)) وامت او چنین دیدند وعمل نکردند واینک خداوند آنان را به یزید فاسق گرفتار کرده است .

امام (ع) در شب 28 رجب سال 60 هجری همراه با بیشتر خاندان خویش وبعضی یاران ، پس از وداع  باجدش پیامبر (ص) از مدینه به طرف مکه حرکت کرد .

امام حسین هدف خروج از مدینه را در وصیتنامه اش چنین بیان می کند :

((... وجز این نیست که برای اصلاح در میان امت جدم خارج شدم . می خواهم امر به معروف ونهی از منکر کرده وبه راه و روش جدم (رسول خدا) و پدرم علی (ع) رفتار نمایم .

 

 

 

 

 

مکه                                          زمان : از 3 شعبان تا 8 ذی الحجه 60 هجری

امام (ع) در سوم شعبان به مکه رسید ودر خانه عباس بن عبدالمطلب سکنی گزید .مردم مکه وزائران خانه خدا که از اطراف آمده بودند به دیدار حضرت شرفیاب می شدند.

امام (ع) پس از رسیدن دوازده هزار نامه از جانب کوفیان ، مسلم بی عقیل را در روز 15 رمضان به عنوان نماینده خویش به سوی کوفه فرستاد.

امام (ع) طی نامه هایی به مردم بصره وکوفه ،  سزاوارترین مردم برای خلافت وامامت را اهل بیت(ع) معرفی کردو...

حضرت با رسیدن نامه مسلم بن عقیل مبنی بر بیعت مردم کوفه با وی واز سوی دیگر برای حفظ حرمت خانه خدا – که تصمیم به قتل آن حضرت ، در آنجا گرفته بودند – حج را به عمره تبدیل کرد ودر هشتم ذی الحجه به رغم مخالفت بسیاری از دوستان به سوی عراق روانه شد .

قسمتی از آخرین سخنرانی های حضرت در مکه :

ما اهل بیت به رضای خداراضی وخشنودیم ... هرکس می خواهد در راه ما جانبازی کند وخون خویش را در راه لقای پروردگار نثار نماید ، آماده حرکت با ما باشد .

 

 

 

 

 

صَفّاح                                          زمان : چهارشنبه 9 ذی الحجه 60 هجری

امام (ع) در پاسخ به مخالفین حرکت به سوی عراق ، فرمود : ((رسول خدا را در خواب دیدم و به امر مهمی ماموریت یافتم وباید آن را تعقیب کنم ))

در این منطقه فرزدق شاعر با آن حضرت ملاقات کرد ودر جواب حضرت که از احوال مردم عراق جویا شده بود ، گفت : دلهای مردم با توست ولیکن شمشیرشان با بنی امیه است .

سخن امام حسین (ع) خطاب به فرزدق در این منزلگاه :

اگر پیش آمدها طبق مراد باشد ، خدا را بر نعمتهایش شکر گوییم . اگر پیش آمدها طبق مراد نبود آنکس که نیتش حق وتقوا بر دلش حکومت می کند ، از مسیر صحیح خارج نشود وضرر نخواهد کرد .

 

 

 

 

 

ذات عِرق                                    زمان : دوشنبه 14 ذی الحجه 60 هجری

در این منزلگاه بود که عبدالله بن جعفر ، همسر زینب (س) امان نامه ای را از استاندار مدینه ((عمروبن سعید))که آن ایام در مکه به سر می برد ، گرفت وبرای حضرت آورد که مضمون آن چنین بود : من تو را از ایجاد تفرقه بر حذر داشته واز هلاک تو می ترسم !! لذا به سوی من برگرد تا در امان من بمانی !

حضرت در جواب چنین فرمود : کسی که به سوی خدا دعوت کند عمل نیک انجام دهد وبگوید از مسلمانام هستم ، از خدا ورسولش جدا نمی شود ... اگر در نوشتن نامه ات خیر مرا آرزو کرده ای ، خدا پاداش تو را بدهد.

عبدالله پسران خویش (عون ومحمد ) را به خدمت در کنار حضرت وجهاد با دشمنان سفارش کرد وخود به سوی مکه بازگشت .

قسمتی از نامه امام به عمربن سعید که در این منزلگاه نوشت :

بهترین امان ،امان خداوند است . از خداوند، ترس از او را در دنیا خواهانیم تا در قیامت به ماامان بخشد .

 

 

 

 

حاجِر                                           زمان : سه شنبه 15 ذی الحجه 60 هجری

حضرت نامه ای را برای تعدادی از مردم کوفه توسط ((قَیس بن مُسهِر)) فرستاد وچنین نوشت : « نامه مسلم بن عقیل که حاکی از اجتماع شما در کمک وطلب حق ما بود به من رسید خداوند به خاطر نصرت ویاریتان پاداش بزرگی نصیبتان کند ... هنگامی که فرستاده من قیس بر شما وارد شد در کارتان محکم وکوشا باشید ، من همین روزها به شما می رسم . »

قیس را در میان راه دستگیر کردند . او به ناچار نامه امام را پاره نمود تا از مضمون آن آگاه نشوند سپس او را به قصر دارالاماره نزد عبیدالله بردند. از او خواستند نام افرادی که به حسین (ع) نامه نوشته اند افشا کند ویا در برابر مردم به حسین (ع) و پدر وبرادرش دشنام دهد. او بالای قصر رفته وضمن تمجید از علی (ع) وفرزندانش ومعرفی خویش ، ابن زیاد ویارانش رانفرین کرد وخبر از حرکت حضرت به سوی آنان داد واز مردم خواست دعوت امام حسین (ع) را اجابت کنند . لذا عبیدالله دستور داد او را از  بالای قصر به پایین انداختند وبدنش قطعه قطعه گردید واین چنین به شهادت رسید .

از سخنان امام حسین (ع) در بین راه مکه تا کربلا:

« فَاِنّی لا اَرَی المَوت اِلاّ سَعادَة وَلَا الحَیاةَ مَع الظّالِمینَ اِلاّ بَرَماً »

من مرگ را جز سعادت نمی بینم وزندگی با ستمگران را جز ننگ نمی دانم .

 

 

 

 

 

خُزَیمِیّه                                        زمان : جمعه 18 ذی الحجه 60 هجری

حضرت وهمراهان یک روز ویک شب در این منزلگاه توقف کردند ، عده ای پیوستن « زهیر بن قین » به حسین (ع) را در این منزلگاه گفته اند .

امام حسین خطاب به زینب کبری در این منزلگاه می فرماید :

خواهرم ! آنچه اراده مشیّت خدا بدان تعلق گرفته ، همان خواهد شد .

 

 

 

 

 

زَرُود                                             زمان : دوشنبه 21 ذی الحجه 60 هجری

زهیر بن قین که دارای عقیده عثمانی بود ، در آن سال مراسم حج را بجای آورده وبه کوفه باز می گشت . ناخوشایندترین چیز نزد  او فرود آمدن در یک محل با حسین (ع) بود . هر دو در این منزلگاه به ناچار فرود آمدند . در حالی که زهیر با همراهانش مشغول غذا خوردن بود ، حضرت از طریق نماینده ای ،زهیر را به خیمه اش دعوت کرد ، اما  او تأملی کرد . همسرش به او گفت : «سبحان الله پسر رسول خدا ترا می خواند وتو اجابت نمی کنی ! » زهیر با اکراه به سوی حضرت رفت . اما هنگام مراجعت از خیمه آن حضرت ، آثار خوشحالی از چهره اش نمایان شد وبه همراهان گفت : « من به حسین ملحق خواهم شد ، هر کس میل دارد در یاری فرزند پیامبر شرکت کند ، با ما بیاید  وهر کس با ما نیست با او وداع می کنم »  لذا همسرش نیز او را رها نکرد وتا واقعه عاشوراوشهادت زهیر ، همراه کاروان حسینی بود.

امام حسین(ع) بعد از شهادت زهیر فرمود :

ای زهیر ! خدا تو را از لطف ورحمت خویش دور مدارد وقاتلان تو را همانند لعنت شدگان مسخ شده به بوزینه وخوک لعنت نماید .

 

 

 

 

 

ثَعلَبیّه                                            زمان : سه شنبه 22 ذی الحجه 60 هجری

حضرت شبانه وارد این منزلگاه شد وخبر شهادت مسلم بن عقیل وهانب بن عروه را به وی دادند

پس از آن حضرت فرمودند : « اِنّا لِلّه وَ اِنّااِلَیهِ راجِعون ... » همه از خدائیم وبه سوی او بازمی گردیم ، پس از اینها زندگی سودی ندارد . آنگاه اشک به صورتش جاری شد وهمراهان نیز گریه کردند .

نوشته اند : امام حسین (ع) با یارانش اتمام حجت کرد . امام گروهی که به طمع مال ومقام دنیا با امام آمده بودند ، پس از این خبر ، از حضرت جدا شدند .

سخن امام حسین (ع ) با مردی از اهل کوفه در این منزلگاه :

به خدا سوگند که اگر تو را در مدینه ملاقات می کردم ، اثر جبرئیل را در خانه ما ، ونزول او برای وحی  به جدم را ، به تو نشان می دادم . ای برادر ! عموم مردم دانش را از ما برگرفتند ...

 

 

 

 

 

زُباله                                               زمان : چهارشنبه 23 ذی الحجه 60 هجری

حضرت (ع) در این منزلگاه چنین فرمودند : شیعیان کوفه ما را بی یارویاور گذاشته اند . هر کس از شما بخواهد ، می تواند بازگردد واز سوی ما حقی بر گردنش نیست .

امام حسین (ع) در جواب مردی که از آیه «یَومَ نَدعوا کُلَّ اُناس ٍ بَأِمامِهِم» پرسیده بود، فرمود :

پیشوایی مردم را به راه راست دعوت کرد وگروهی اجابت کردند ، وپیشوایی مردم را به گمراهی دعوت کرد وگروهی اجابت کردند . گروه اول در بهشت وگروه دوم در دوزخ خواهند بود .

 

 

 

 

بَطنُ العَقَبه                                      زمان : جمعه 25 ذی الحجه 60 هجری

از سخنان امام حسین (ع) در این منزلگاه  :

بنی امیه مرا رها نکنند تا جان مرا بگیرند . هرگاه چنین کنند ، خدا بر آنان کسانی مسلط خواهد کرد که آنها را ذلیل وخوار خواهد ساخت .

 

 

 

 

 

شَراف (و ذُو حُسَم )                            زمان : شنبه 26 ذی الحجه 60 هجری

حضرت در منزلگاه شراف دستور دادند که آب فراوان برداشته وصبحگاهان حرکت کنند . درمیان راه و هنگام ظهر به لشکری برخوردند وامام (ع) با سرعت وقبل از دشمن در منزل « ذُو حَسَم » مستقر شد. آنگاه امام (ع) فرمان داد تا لشکر دشمن ونیز اسبان آنان را سیراب کنند .
لشکر امام (ع) ولشکر دشمن به فرماندهی حُر ، نماز ظهر.عصر را به امامت حضرت خواندند.
امام (ع) سپاه حُر را چنین خطاب فرمود : «...ما اهل بیت سزاوارتر به ولایت وحکومت بر شما هستیم از مدعیانی که بر اساس عدالت رفتارنمی کنند و در حق شما ستم روا می دارند . ای مردم ! من به سوی شما نیامدم مگر آنکه دعوتم کردید . پس اگر از آمدنم ناخوشنودید ، بازگردم .» تا حضرت (ع) خواست برگردد ، حُر مانع گشت . حضرت فرمود : « مادرت به عزایت بنشیند !  چه می خواهی ؟ حُر گفت : مأمورم که تو را به نزد عبیدالله بن زیاد ببرم . حال اگر نمی پذیری ، حداقل راهی را انتخاب کن که نه به کوفه باشد ونه به مدینه .
از سخنان حضرت در این منزلگاه :مگر نمی بینید که به حق عمل نمی شود و از باطل پرهیز نمی شود. در این حال سزاوار است که مؤمن ، لقای پروردگار را طلب کند .

 

 

 

 

 

بَیَضه                                                زمان : یکشنبه 27 ذی الحجه 60 هجری

لشکر امام حسین وحر که به موازات ونزدیک همدیگر حرکت می کردند در این محل فرود آمدند . حضرت در این منزلگاه لشکریان حر را مخاطب قرار داده ، چنین فرمود : « بنی امیه به فرمان شیطان از اطاعت خدا سرپیچی نموده وفساد کردند .حدود خدا را اجرا نکرده وبیت المال را منحصر به خود ساختند. حرام خدا را حلال وحلال خدا را حرام کردند .... شما به من نامه ها نوشتید وگفتید که با من بیعت کرده اید ، حال اگر به بیعت خویش با من پایبند بمانید کار عاقلانه ای کرده اید که من فرزند دخت پیامبر (ص) واسوه ای برای شما هستم . اگر بیعتتان را بشکنید ، سوگند به جانم ! که از شما هم بعید نیست ،چرا که با پدرم علی (ع) وبرادرم حسن وپسر عمویم مسلم پیمان شکنی کردید بدانید اگر چنین کنید سعادت خودتان را از دست داده اید .

از سخنان حضرت در این منزلگاه :

ای مردم ! رسول خدا فرمود : هرکس سلطان ستمگر ، پیمان شکن ، حلال کننده حرامها ومخالف با سنت رسول خدا را ببیند ودر برابر او برنخیزد ، جایگاهش با او در جهنم است .

 

 

 

 

 

عُذَیبُ الهِجانات                                  زمان : دوشنبه 28 ذی الحجه 60 هجری

چند تن از اهل کوفه با حضرت ملاقات کرده واوضاع شهر را چنین توصیف کردند : « به اشراف کوفه رشوه های گزاف داده اند واینک یک دل ویک زبان با تو دشمنی می ورزند وسایر مردم دلشان با توست . امافردا شمشیرهایشان به روی تو کشیده می شود . »

امام در این باره آیه ای را تلاوت فرمودند که :

از میان مؤمنان مردانی هستند بر سر پیمان خود با خدا ایستادگی کرده وبه عهد خویش وفا کردند وبه شهادت رسیدند وبرخی در انتظار شهادت اند....

 

 

 

 

 

قصر بنی مُقاتِل                                 زمان : چهارشنبه اول محرم 61 الحرام هجری

گروهی از اهل کوفه در این منزلگاه خیمه زده بودند ، حضرت از آنها پرسید : آیا به یاری من می آیید ؟ بعضی گفتند دل ما رضایت به مرگ نمی دهد وبعضی گفتند : ما زنان وفرزندان زیادی داریم ، مال بسیاری از مردم نزد ماست وخبر از سرنوشت این جنگ نداریم ، لذا از یاری تو معذوریم .

حضرت به جوانان امر کرد که آب بردارند وشبانه حرکت کنند .  

امام حسین (ع ) در این منزل به عبیدالله جعفی جنین فرمود :

پس اگر ما را یاری نمی کنی خدای را بپرهیز واز اینکه جزو کسانی باشی که با ما می جنگند. سوگند به خدا  اگر کسی فریاد ما رابشنود وما را یاری نکند،او را به رو در آتش می افکند .

 

 

 

 

 

نینوا ( و کربلا)                                   زمان : پنج شنبه دوم محرم الحرام 61 هجری  

نینوا جایی است که حر دستور یافت حضرت را در بیابانی بی آب وعلف وبی دژ وقلعه فرود آورد . امام (ع ) برای اقامت در محل مناسبتری ، به حرکت خود ادامه داد تا به سرزمینی رسید . اسم آنجا را سوال فرمود ؛ تا نام کربلا را شنید ، پس گریست وفرمود : پیاده شوید، اینجا محل ریختن خون ما ومحل قبور ماست ، وهمین جا قبور ما زیارت خواهد شد ، وجدم رسول خدا  چنین وعده داد .

عبیدالله بن زیادنامه ای بدین مضمون برای حضرت نوشت : خبر ورود تو به کربلا رسید . من از جانب یزید بن معاویه مأمورم سر بر بالین ننهم تا تو را بکشم ویا بحکم من وحکم یزید بن معاویه باز آیی ! والسلام . امام (ع) فرمود : این نامه را جوابی نیست ! زیرا بر عبیدالله عذاب الهی لازم وثابت است.

امام حسین (ع) چون نامه ابن زیاد را خواند ، فرمود :

 لا اَفلَحَ قَومٌ اشتَرَوا مَرضاتِ المَخلوُقِ بِسَخَطِ الخالِق رستگار نشوند آن گروهی که خشنودی مردم را با غضب پروردگار خریدند . (خشنودی مردم را بر غضب خدا مقدم داشتند )

 

 

 

 

 

کربلا                                               زمان : جمعه سوم محرم الحرام 61 هجری

عمر بن سعد با لشکری چهار هزار نفره از اهل کوفه وارد کربلا شد .

سخن امام حسین (ع) هنگام ورود به کربلا :

اَلنّاسُ عُبیدُ الدُّنیاوَالدّینُ لَعِقٌ عَلی اَلسِنَتِهِم یَحوُطُونَهُ ما.... مردم ،بندگان دنیا هستند ودین آنها جز سخن زبانشان نیست . تا آنگاه کا زندگیشان بچرخد ، دنبال دین می روند . وهرگاه بنای امتحان وآزمایش پیش آید ، دینداری بسیار اندک می شود.

 

 

 

 

 

کربلا                                              زمان : شنبه چهارم محرم الحرام 61 هجری

عبیدالله بن زیاد در مسجد مردم را چنین خطاب کرد:« ای مردم ! خاندان ابوسفیان را آزمودید وآنها را چنان که می خواستید یافتید !! ویزید را می شناسید که دارای رفتار وروشی نیکوست که به زیر دستان احسان می کند وبخششهای او بجاست ! اکنون یزید دستور داده  تا بین شما پولی را تقسیم نمایم وشما را به جنگ با دشمنش حسین بفرستم .»

شمر بن ذی الجوشن با چهار هزار جنگجو

یزید بن رکاب با دو هزار جنگجو

حصین بن نمیر با چهار هزار جنگجو

مضایر بن رهیه با سه هزار جنگجو 

نصر بن حرشه با دو هزار جنگجو برای جنگ با حسین (ع) اعلام آمادگی کرده وحرکت بسوی کربلا را آغاز کردند .

امام (ع)  در پاسخ « قیس بن اشعث » که سفارش به بیعت با یزید می کرد ، فرمود :

نه ، به خدا سوگند ، دست ذلت در دست آنان نمی گذارم ، مانند بردگان از صحنه جنگ با آنان فرار نمی کنم .

 

 

 

 

 

کربلا                                              زمان : یکشنبه پنجم محرم الحرام 61 هجری

نیروهای پراکنده در سطح شهر کوفه کم کم جمع شده وبه لشکر عمربن سعد می پیوندند.

عبیدالله عده ای را مأموریت داد تا در مسیر به سوی کربلا بایستند واز حرکت کسانی که به قصد یاری امام حسین (ع) از کوفه خارج می شوند ، جلوگیری کنند .

چون گروهی از مردم می دانستند جنگ با امام حسین (ع) در حکم جنگ با خدا و پیامبر است در اثنای راه از لشکر دشمن جدا شده وفرار می کردند .

از سخنان امام حسین (ع) با لشکر دشمن :

هیهات ما  به ذلت تن نخواهیم داد . خدا ورسول او ومؤمنان هرگز برای ما ذلت را نپسندیدند ، دامنهای پاکی که ما را پروریده ، وسرهای پر شور و مردان غیرتمند هرگز طاعت فرومایگان را برکشته شدن مردانه ترجیح ندهند .

 

 

 

 

 

 

کربلا                                              زمان : دوشنبه ششم محرم الحرام 61 هجری

عمر بن سعد نامه ای را از عبیدالله دریافت می دارد که مضمون آن چنین است : من از لشکر سواره و پیاده چیزی را از تو فرو گذار نکردم ، وتوجه داشته باش  که مأمورانی سپرده ام هرروز وضعیت را به من گزارش کنند .

حبیب بن مظاهر از حضرت اجازه می گیرد تا نزد طایفه ای از بنی اسد _ که در آن نزدیکی ها زندگی می کردند _ رفته وآنان را به یاری فر خواند ، حضرت اجازه دادند . حبیب نزد آنها رفت وگفت : « امروز از من فرمان برید و به یاری حسین بشتابید تا شرف دنیا وآخرت از آنِ شما باشد » تعداد 90 نفر بپاخواستند وحرکت کردند ، اما در میان راه با لشکر عمر بن سعد برخورد کردند وچون تاب مقاومت نداشتند ، پراکنده شده وبرگشتند . حبیب به نزد  حضرت رسید وجریان را تعریف نمود حسین (ع ) گفت :« لا حَولَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ »

نامه امام حسین (ع) از کربلا به برادرش محمد بن حنفیّه وبنی هاشم :

... مثل اینکه دنیا اصلاً وجود نداشته ( این گونه دنیا بی ارزش ونابود شدنی است ) وآخرت همیشگی ودائم بوده وهست .

 

 

 

 

 

کربلا                                              زمان : سه شنبه هفتم محرم الحرام 61 هجری

تعداد نظامیانی که لباس وسلاح جنگی وحقوق از حکومت غاصب بنی امیه گرفته وبه جنگ امام حسین (ع) آمده بودند را ، بالغ بر 30 هزار جنگجو نوشته اند .

عمر بن سعد نامه ای بدین مضمون از عبیدالله دریافت کرد که : سپاهیان خود بین امام حسین (ع) واصحابش وآب فرات فاصله بینداز به طوری که حتی قطره ای آب  به امام (ع) نرسد ، همان گونه که از دادن آب به عثمان بن عفّان خودداری شد! عمر بن سعد 500 سوار را در کنار شریعه فرات مستقر کرد .

کربلا                                                  زمان:جمعه 10 محرم 61

                                                                                

شهادت مظلومانه سیدالشهدا و یاران با وفایش

و آغاز حرکت لشکر اسرا به شام

تولد تولد

میلاد وتولد امام رضا امام رئوف وحضرت معصومه کریمه اهل بیت به همه  دوستدارانشون تبریک میگم



باسمه تعالی

هدیه به همه عاشقان امام رضا علیه السلام

میان این همه غوغا، میان صحن و سرایت

بگو که می رسد آیا صدای من به صدایت؟

منی که باز برآنم که دعبلانه برایت

غزل ترانه بخوانم در آرزوی عبایت

 

من و عبای شما؟ نه من از خودم گله دارم

من از خودم که شمایی چقدر فاصله دارم

هنوز شعر نگفته توقع صله دارم

منی که شعر نگفتم مگر به لطف دعایت

 

چقدر خوب شد آری، نگاهتان به من افتاد

همان دقیقه که چشمم درست کنج گهرشاد

بدون وقفه به باران امان گریه نمی داد

هزار تکه شد این من به لطف آینه هایت

 

چنان که باید و شاید غزل غزل نشدم مست

که دست من به ضریحت در این سفر نرسیده است

من این نگاه عوامانه را نمی دهم از دست

اجازه هست بیفتم شبیه سایه به پایت؟

 

دوباره اشک خداحافظی رسیده به دامن

دوباره لحظهء تردید بین ماندن و رفتن

و باز مثل همیشه در آستانهء در من ـ

کبوترانه زمین گیر می شوم به هوایت

مربع

 سکوت کرده دوباره جهان برای من و تو

نبود و نیست صدایی به جز صدای من و تو

و می روم به امید دوباره های من و تو

میان این همه غوغا میان صحن و سرایت

سید حمید رضا برقعی


یا علی

علي اي هماي رحمت تو چه آيتي خدا را

که به ماسوا فکندي همه سايه‌ي هما را

دل اگر خداشناسي همه در رخ علي بين

به علي شناختم من به خدا قسم خدا را

به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند

چو علي گرفته باشد سر چشمه‌ي بقا را

مگر اي سحاب رحمت تو بباري ارنه دوزخ

به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را

برو اي گداي مسکين در خانه‌ي علي زن

که نگين پادشاهي دهد از کرم گدا را

بجز از علي که گويد به پسر که قاتل من

چو اسير تست اکنون به اسير کن مدارا

بجز از علي که آرد پسري ابوالعجائب

که علم کند به عالم شهداي کربلا را

چو به دوست عهد بندد ز ميان پاکبازان

چو علي که ميتواند که بسر برد وفا را

نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت

متحيرم چه نامم شه ملک لافتي را

بدو چشم خون فشانم هله اي نسيم رحمت

که ز کوي او غباري به من آر توتيا را

به اميد آن که شايد برسد به خاک پايت

چه پيامها سپردم همه سوز دل صبا را

چو تويي قضاي گردان به دعاي مستمندان

که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را

چه زنم چوناي هردم ز نواي شوق او دم

که لسان غيب خوشتر بنوازد اين نوا را

«همه شب در اين اميدم که نسيم صبحگاهي

به پيام آشنائي بنوازد و آشنا را»

ز نواي مرغ يا حق بشنو که در دل شب

غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهريارا         

مرحوم شهریاری 


شب قدر

شب عاشقان بی دل چه شبی دراز باشد

وقتی روز شمار بندگی را ورق می‏زنی الطاف رحمت ایزدی را در لابه لای روزها می‏بینی بعضی از ماه‏ها شور و حال دیگری دارند . اصلا رنگ و بوی خدا در آنها نمایان‏تر است .

رجب، ماه خدا، ماه خالی شدن از غیر خدا، ماهی كه ملائكه در زمین به دنبال جمع كردن استغفار مثل من و تو هستند . باید تخلیه شد باید دید روزها را چگونه گذرانده‏ایم . تپش قلبهایمان با كدام طنین موزون می‏نواخت .
آیا با نوای استغفار (استغفرالله و اسئله التوبه) در این میكده دل را گشوشده‏ای؟ ! و آیا . . .
گام‏ها را فراتر می‏نهیم تا به كعبه مقصود رسیم . شعبان از راه می‏رسد . آن هنگام كه ظرف بندگی تو از تب هوای نفس اماره خالی شد شعبان با طلوعی سرشار از لبریز از شكوفه‏های محمدی و عطر ال الله از راه می‏رسد و قدم بر خانه دل می‏گذارد . می‏آید تا این منزل بود را به دسته گل‏های از ذكر و معنویت‏بیارآیی . هر چه گام به جلو برمی‏داریم احساس سبكی در ما ایجاد می‏شود .

و دیگر هنگامه جلای دل است . دلی كه رجب را وقف پیرایش آن در شعبان را وقف آرایشش كرده‏ایم . مهربانا شكرت كه این گونه مرا، اعضاء و جوارحم را، زبانم، چشمم را، گوشم را و همه وجودم را میهمان این خوان با كرامتت كرده‏ای، میهمانی كه حتی چشم بر هم نهادن آن نیز عبادت است .

آرام آرام دلنشین و سبكبال پاسی را بر بال ملائك می‏گذاریم و دستان رمضان را در آغوش می‏گیریم پای بر شمارش معكوس دل می‏گذاریم و به سوی عشق و مستی در دست .

به میانه ماه خدا نزدیك شده‏ایم . نوای رحمت ایزدی به گوش می‏رسد . در قلب زمان اعظم ملائكه آسمان بر زمین می‏آیند تا بالهایشان را فرش پای ملكوتیان كنند . آمدند تا تو را بخرند . آیند تا تو را نزد آن معبودی ببرند كه خریدار هر یوسف بد سرشت است .

لیالی قدر در انتظارند تا فانوس عشق و عاشقی را بنوازند . معشوقه دل عطر شفا و رحمت را می‏گستراند، دلبری می‏كند تا تو را كه عاشقی و مجنون، ناز او را بخری .

آمده‏ام به كوی تو گر تو كنی نگاه من

ناز خرج ز روی تو گر تو دهی شفای من

و آنجاست كه این عبد سراپا تقصیر روی به سوی حقیقت عالم می‏كند و منشور آینده‏ای مبهم را از دست مولامان حجة بن الحسن (عج) بر می‏گیرد .

خدایا چه می‏شود ما را این شب، پر از رحمت و بركت، اما رسم مجنون شدن را نمی‏داینم، نمی‏دانیم كه اگر لیلای عالم كاسه گدایی تو را می‏شكند . تو را دوست دارد و در انتظار یك نگاه پر از نیاز توست . شب قدر آمده است تا تویی كه خسته عالم دنیایی، خسته بندگی تن شده‏ای . چنگ در ریسمان معنویت زنی و قرآن را كه سرچشمه معنویات عالم است‏با زبان اشك بیارازی با زبانی كه تحفه قدح بار است، با زبانی كه كیمیای جلای دل است . آن محبوبه‏ای كه شنزار گونه‏های عاشقان را آبیاری می‏كند تا نهال خوف و رجا در آن برویاند .

شبنمی كه اگر لیلای مجنون، گوشه چشمی (نیم نگاهی) بر آن كند همه گناهانت اگر به عدد ستارگان آسمان باشد آمرزیده می‏شود . آری باید این اشك‏ها را تحفه قدم او كرد .

لطیفا! حال كه در رحمتت را به روی ضعیفان و ثروتمندان معنویت گشوده‏ای و حال كه من ناچیز قلب رمضان را كه با شستن خون در رگها جاری می‏كند در آغوش خود می‏فشارم . چگونه می‏شود این عاشقی كه در دام بلای دوست گرفتار است‏به خود واگذاری؟

چگونه می‏شود آن حال و هوای شبهای قدر را از من بستانی تا در این بحر فانی دست و پا زنم . . .

چگونه؟ !

ای الهه ناز! با همه نیاز، به درگاه تو آمده‏ام تا قلم عفو بر در دریای گناهانم بكشی كه كه با دیدگانی پاك به زیارت آقا حجة بن الحسن (عج) برسم .

ای محرم راز! با دل پر سوز و گداز، آمده‏ام تا به شب قدر حلقه گمشده انسانیتم را بیابم كه مگر سالك راه تو شوم . ای خدای بی نیاز! با عطش و عشق و نیاز آمده‏ام تا به حق بهترین بندگانت، به حق سید رسولانت و به حق ناله‏های عصمت عالم ما را هم رنگی الهی بزنی تا خدایی خدایی شویم .

  

یااباصالح المهدی

انتظار هميشه با شور ، شوق ، آرزو و اميد همراه است !

   آگر اميد و انتظار نبود زندگي نيز نبود !

   انتظار محرك انسان به جلو و آينده اي بهتر است !

   انتظار با صبوري و شكيبايي آشنا و همدم است !

   انتظار و فراق است كه بر زيبايي وصال آن كه منتظرش هستيم مي افزايد !

   اگر فراق و انتظار نبود وصال و رسيدن به مقصود و محبوب چندان جذاب نبود !

   انتظار جوهره ، استعداد و پتانسيل آدمي را آشكار مي سازد !

   انتظار رقت قلب مي آورد !

   انتظار قساوت ها را به رقت ها ، بي رحمي ها را به مهرورزي ها بدل نموده است !

   انتظار آستانه تحمل آدمي را به گونه اي چشمگير بالا برده است !

   انتظار ميزان اضطراب و استرس را كاهش داده است !

  انتظار ادبيات جهان را تحت تاثير شگرفي قرار داده است !

  انتظاري سازنده است كه با خود براي منتظر پويايي و تحرك آورد!

  انتظار نبايد وسيله تخدير ، خمودي ، ركود ، ايستايي و توقف باشد !

  انتظار ايستادن با اميد است نه نشستن مايوسانه !

  انتظار حركت است نه توقف !

   انتظار ايمان راسخ است نه ترديد !

   انتظار محرك است نه مخدر !

   انتظار از سر آگاهي و بصيرت است نه جهالت و ناداني !

   انتظار ساختن است و نه فقط سوختن !

   انتظار به روز شدن است نه فسيل شدن !

   انتظار آرزوهاي خيالي و توهمي نيست ، اميد به شدن است !

   انتظار آرامش بخش است نه نگران كننده !

   انتظار شهود محبوب است اما نه با چشم سر ، كه با چشم دل !

   انتظار عرفان است نه دكّان !

   انتظار حماسه ساز است نه زهد فروشي !

   انتظار توهم نيست ، حقيقت است !

   انتظار ابزار تحميق و تخدير عوام نيست ، موجب رشد و بيداري است !

   انتظار آستانه تحمل را براي سرزنش خار مغيلان بالا مي برد

   انتظار غروبي است كه طلوعي حتمي در پي دارد !

   انتظار خوش بيني است نه خوش خيالي !

   انتظار آفريننده است نه تخريب كننده !

   انتظار زندگي بخش است و نه ميراندن !

   انتظار آينده اي واقعي است نه آينده اي خيالي !

   انتظار برخواسته از آرزويي است كه آرزوهاي ديگر را تحت الشعاع قرار مي دهد !

   انتظار و اميد ، خردمندانه ترين گزينه براي ادامه حيات و زندگي است ! 

   انتظار تدريجا زندگي ما را كاهش مي دهد يعني ما براي انتظار هزينه مي كنيم بنابراين خردمندانه نيست كه      

انتظار چيزي را داشته باشيم كه از  اهميت بالايي برخوردار نيست !

   انتظار سرمايه تمام ناشدني فرهنگ پر غناي تشيع علوي است !

   انتظار ، شيعه را چون رگه اي از آب شيرين در سيلاب گل آلود تاريخ ظلم و ستم اميدوارانه به پيش برده است !

انتظار نسيم فرح بخش و مژده دهنده وصال يار دلنواز است !

انتظارومنتظر1

انتظار چیست؟؟؟منتظر کیست؟؟؟مهدی موعود کیست؟؟؟دین های دیگر موعود دارند؟؟؟؟

این سوالاتیست که همان گونه که برای من پیش آمده است ممکنه برای شما نیز پیش بیاید.اگر به دنبال پاسخ این سوالات هستید ادامه ی مطلب را بخوانید نظر یادتون نره

انتظار کلمه‌ای عربی به معنای «چشم به راه بودن» است. انتظار مانند گرسنگی، تشنگی، خشم و بغض امری وجدانی است که هرگز با توصیفات ذهنی، حقیقت آن درک نمی‌شود.

انتظار امری است که شیعیان در زمان غیبت امام دوازدهم خودمهدی (عج)[۱]، باید به آن پایدار باشند. به این معنا که باید منتظر ظهور امام زمان باشند و این را از یاد نبرند و هر لحظه به یاد او باشند. تا جایی که یکی از شرط‌های پذیرفته‌شدن اعمال شیعیان انتظار فرج امام زمان است.[۲][۳]

  1. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، جلد ۲، صفحه ۳۷۷، باب ۳۶، حدیث ۱
  2.  شیخ کلینی، اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، باب دعائم الاسلام، حدیث  13
  3. غیبت نعمانی، باب ۱۱، حدیث
  4. ۱۶

.ادامه دارد...

یا مهدی

در غم هجر رخ ماه تو در سوز و گدازیم

تا به کی زین غم جانکاه بسوزیم و بسازیم

شب هجران تو اخر نشود رخ ننمایی

در همه دهر تو در نازی و ما گرد نیازیم

آید آن روز که در بازکنی پرده گشایی

تا به خاک قدمت جان و سر خوش بیازیم

به اشارت اگرم وعده دیدار دهد یار

تا پس از مرگبه وجد آمده در ساز و نواییم

گر به اندیشه بیاید که پناهی سا به کویت

نه سوی بتکده رو کرده ونه راهی حجازیم

ساقی از آن خم پنهان که ز بیگانه نهان است

باده در ساغر ما ریز که ما محرم رازیم

حضرت امام خمینی (ره)

چند بیتی درباره حضرت علی


کهکشان ها نخی از وصله ی نعلین علی ست

هو المحبوب

 

مصرع ناقص من کاش که کامل می شد

شعر در وصف تو از سوی تو نازل می شد

شعر در شأن تو شرمنده به همراهم نیست

واژه در دست من آنگونه که می خواهم نیست

من که حیران تو حیران توام می دانم

نه فقط من که در این دایره سرگردانم

همه ی عالم و آدم به تو می اندیشد

شک ندارم که خدا هم به تو می اندیشد

کعبه از راز جهان راز خدا آگاه است

راز ایجاز خدا نقطه ی بسم الله است

کعبه افتاده به پایت سر راهت سرمست

«پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست»

کعبه وقتی که در آغوش خودش یوسف دید

خود زلیخا شد و خود پیرهن صبر درید

کعبه بر سینه ی خود نام تو ای مرد نوشت

قلم خواجه ی شیراز کم آورد، نوشت:

«ناگهان پرده برانداخته ای یعنی چه

مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه»

راز خلقت همه پنهان شده در عین علی ست

کهکشان ها نخی از وصله ی نعلین علی ست

روز و شب از تو قضا از تو قدر می گوید

«ها علیٌ بشرٌ کیفَ بَشر» می گوید

 

    می رسد دست شکوه تو به سقف ملکوت

ای که فتح ملکوت است برای تو هبوط

نه فقط دست زمین از تو تو را می خواهد

سالیانی ست که معراج خدا می خواهد-

زیر پای تو به زانوی ادب بنشیند

لحظه ای جای یتیمان عرب بنشیند

دم به دم عمر تو تلمیح خدا بود علی

رقص شمشیر تو تفریح خدا بود علی

وای اگر تیغ دو دم را به کمر می بستی

وای اگر پارچه ی زرد به سر می بستی

در هوا تیغ دو دم  نعره ی هو هو می زد

نعره ی حیدریه «أینَ تَفرو» می زد

بار دیگر سپر و تیغ و علم را بردار

پا در این دایره بگذار عدم را بردار

بعد از آن روز که در کعبه پدیدار شدی

یازده مرتبه در آینه تکرار شدی

راز خلقت همه پنهان شده در عین علی ست

کهکشان ها نخی از وصله ی نعلین علی ست

روز و شب از تو قضا از تو قدر می گوید

«ها علیٌ بشرٌ کیفَ بَشر» می گوید.

محمدرضابرقعی

سایت پرسه درخیال